-
این حصار
شنبه 22 مردادماه سال 1390 10:36
تو این حصار را شکستی برای فراموش کردنت همبستری با دیگران را به خلوتگاهمان یاداوری کردم نبودنت تکرارِ بودنت بود با دیگران باید ترکت کنم از ذهنِ من برو دیگران در تکرارِ بودن با من تکرارِ تکرار شدن را می خواهند تو تکرار نکردی ؟؟؟؟؟؟؟؟ هنوز در فکرِ تکرارِ توام می خواهم ترکت کنم مرا به تختت ببند........
-
وسوسه
شنبه 22 مردادماه سال 1390 05:09
تو با هر سیب کرم خورده ای وسوسه می شوی بـــــــــرو.. تو از بهشت قــــلب من رانده شده ای... در بهشت ماندن، لایق هر کس نیست......
-
فیلم نامه ی عشقت
جمعه 21 مردادماه سال 1390 20:38
برای فیلم نامه ی عشقت به این و آن قول نقش اول را می دادی اما اکنون... ...بدون قهرمان مانده ای با عده ای سیاهی لشکر و بدل کار!!!
-
دیروز
جمعه 21 مردادماه سال 1390 19:42
دیروز با خاطراتش و فردا با وعدہ ھایش مرا فریبم دادند تا نفھمم امروزم چگونہ گذشت
-
دلم تنگ شده
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 07:55
دلم برای روز هایی که کودکی می نامندش تنگ شده هر چند! سخت کوشیدم که بزرگ شوم ولی هنوز هم به بادبادکهایی که در آن سال های بارانی می ساختم فکر می کنم هنوز هم به علف های هرز باغچه فکر می کنم هنوز هم دلم برای زمستان تنگ می شود هنوز هم می توانم عاشق کفش دوزک ها شوم و فکر می کنم که باز هم می شود با این دستهای بی رحم و با این...
-
یک روز میاد
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 07:43
یک روز میاد که من و تو ...یک جایی خیلی دور از هم ...شب و روز در آغوش یک غریبه ، بیقــــرار هم باشیم ... !!!یک روز میاد که من و تو ...یک جایی خیلی دور از هم ...شب و روز در آغوش یک غریبه ، بیقــــرار هم باشیم ... !!!
-
قطار راهت را بگیر برو
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 07:30
قطار راهت را بگیر برو ، نه کوه توان ریزش دارد نه ریز على پیراهن اضافه ، هیچ چیز مثل سابق نیست
-
چشمهایت
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 06:58
چشمهایت چه بیرحمانه زیباست
-
بعضیا رو
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 06:56
5:17pm Aug 9 بعضیا رو باید یهو از زندگیت حذف کنی اگه به مرور باشه زجرت میدن مثل کندن چسب زخم از رو پوست که یهو میکنیش و خلاص میشی !!
-
عشقت
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 04:29
وقتی عشقت تنهات گذاشت … نگران خودت نباش که بدون اون چی کار کنی،شرمنده ی دلت باش که بهت اعتماد کرد !
-
دست هایت
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 04:25
الا که دست هایت چتر نمی شوند حالا که نگاهت ستاره نمی بارد حالا که خانه ای برای ما شدن نداریم از کاغذ شعرهایم اتاقی می سازم تا آوار تنهایی بر سرت نریزد و آرامش خیالت ، خیس اشک هایم نشود
-
وفا نکن
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 04:24
وفا نکن نه به من نه به دیگری! دستان وفادارت را به سویم دراز نکن زیرا سوزش بی وفاییت آزارم می دهد وفای تو را نمی خواهم !
-
ادم
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 04:07
سیب بچین ادم !همگی خسته ایم...بگذار از اینجا رویم
-
خدایا
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 04:03
بعضی وقتا انقدر دلم برات تنگ میشه که دوست دارم چشمامو ببندم بعد از روویاهام بکشمت بیرون و سفت بقلت کنم انقدر محکم بقلت کنم که هیچکس نتونه ازم بگیرتت که ایندفعه نتونی تنهام بذاری خیلی دل تنگتم دیشب زنگ زدی شمارتو که دیدم مغزم کار نکرد فقط قلبم گفت دکمه سبز و بزنم صداتو که شنیدم دلم ضعف کرد می خواستم بزنم زیر گریه ...که...
-
فریب زندگی
شنبه 4 تیرماه سال 1390 05:28
بزرگترین فریب زندگیم را از عطرش خوردم... چون هیچوقت نفهمیدم با چه "کثافتی" طرف هستم 3
-
عشق
شنبه 4 تیرماه سال 1390 05:25
آنقــدر مرا سرد کرد ؛ از خودش .. از عشق .. کــه حالا بــه جای دلبستن ، یخ بسته ام ! آهای !!! روی احساسم پا نگذاریــد .. لیز میخوریــد
-
چندیست تمرین میکنم
شنبه 4 تیرماه سال 1390 05:24
من می توانم! می شود ! آرام تلقین میکنم . حالم، نه، اصلآ خوب نیست ... تا بعد بهتر می شود !! فکری برای ِ این دل ِ تنهای ِ غمگین میکنم . من می پذیرم رفته ای، و بر نمی گردی همین ! خود را برای ِ درک این، صد بار تحسین میکنم . کم کم ز یادم می روی، این روزگار و رسم اوست ! این جمله را با تلخی اش صد بار تضمین میکنم
-
سفید
شنبه 4 تیرماه سال 1390 05:22
سفید شد موهایی که برای برگشتنت آراسته بودم سفیده سفید...
-
چشم هایـم
شنبه 4 تیرماه سال 1390 05:21
سیــاهی زیـر چشم هایـم را دوست دارم .7. جـای پای رفتن" تـــو"ست
-
پشت سرت
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 06:01
مرد نیستی تو تویی که دلم را شکشتی سلاخی کردی و از خونش شراب ساختی... نوشیدی و... عجیب مست گشتی و چون از خود بی خود شدی همه را گذاشتی و گذشتی... تو که رفتی و دلم را به تاراج سپردی پشت سرت اب که هیچ تف هم نمی اندازم...
-
دختر حوا
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 05:56
دخترـــ دختر حوا بود پسر اماـــ ادم نبود جهان را بر گردانید به روز نخستین انگار... اشتباهی روی داده است..
-
سیگار که میکشید
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 05:52
سیگار که میکشید انگار ... مغز مرا پک می زد و لا به لای انهمه دود انگار طرح عذاب مرا میکشید سیگار که میکشید زیباتر میشد ولی ترس مرا به خودش می دوخت سیگار که میکشید با تمام مردانگی اش مرا نیز می سوخت خاکستر که میشدم... مرا ارام درون جا سیگاری اش. . له می کرد و سیگاری دیگر بر می داشت... ان را هم له میکرد... وسیگار...
-
اگه اون که کنارته
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 05:18
اگه اون که کنارته.... تو رو بیشتر از من میخواد. اگه باهمون راحتی... اگه باهات راه میاد. اگه روزگار بد... تورو ازم گرفته. اگه خاطرات خوبمون.... از خاطرم نرفته. خوشبختیت ارزومه... حتی با من نباشی... حتی از خاطره هامون... جداشی... از همون روزای اول... میدونستم نمیمونی. میدونستم نمیتونی... عشق و توچشام بخونی... ازهمون...
-
تا وقتی پیشم بودی
سهشنبه 3 خردادماه سال 1390 17:49
تا وقتی پیشم بودی همه چیز مثل باد سریع می گذشت .... چرا حالا که در انتظار تو هستم ثانیه ها گذر نمی کنند؟!؟ چرا شبها اینقدر ساکت اند و سپیده نمی زند؟!؟!؟ چرا روزها انقدر کش می آید؟!؟!؟ ....
-
خاطراتمان را ورق زدم،
سهشنبه 3 خردادماه سال 1390 17:48
خاطراتمان را ورق زدم، تمامی ِ ثانیه ها را شمردم و روزها را ... روزهایی که بیشترشان را با هراس ِ ترکیدن ِ خوشی هایی که فکر می کردم حبابی اند، گذراندم ... روزهایی را شمردم که تمام ِ وجودت را به باورم بخشیدی ... روزهایی که تمام ِ وجودم، ناتوانی ِ باور ِ ساده ترین عاشقانه ات شده بود ... و به امروز رسیدم امروز انقدر خسته و...
-
قبول
شنبه 28 اسفندماه سال 1389 04:13
هرگز حسرتی در هیچ کجای دنیا این چنین یکجا جمع نمی شود که در همین سه واژه کوتاه : او دوستم ندارد ... دیگر مهم نیست دیگر هیچ چیز مهم نیست روزی امد گفت فقط دوست باشیم بلند گفتم قبول دوستم. چندی بعد گفت تو مال منی فقط مال من ارام تر از قبل گفتم قبول گلم.روزها گذشت پای رقیب که به میان امد گفت نههههه من تو را می خواهم برای...
-
ازت متنفرم
شنبه 28 اسفندماه سال 1389 04:06
پیاده از کنارت گذشتم، گفتی:" چندی خوشگله؟" سواره از کنارت گذشتم، گفتی:" برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!" تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است من ازدواج نکردم و به من گفتی ترشیده عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد من باید لباس هایت را بشویم و...
-
توی این بازی
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 15:31
توی این بازی که ساختی من همه هستی مو باختم / زیر پات گذاشتی آخر عشقی که من از تو ساختم اگه تو دوستم نداشتی از دلم خبر نداشتی / دلت از سنگ شده انگار که منو تنها گذاشتی می شینم منتظر اینجا تا تو برگردی دوباره / تا بشینی پای حرفهام بریم تا ماه و ستاره می دونم میای یه روزی، یه روزی که خیلی دیره / یه روزی دل شکسته ام سر...
-
همیشه کم میارمت
پنجشنبه 21 بهمنماه سال 1389 05:44
همین که می نویسم و به واژه می کشم تو رو دوباره بارغم می شینه روی شونه های من همین که میشکفی مث یه گل میون دفترم دوباره گرمی لبات، دوباره گونه های من همین که میری از دلم، قرار آخرم میشی دوباره زخم می خورم، دوباره باورم میشی همیشه کم میارمت، همیشه کم میارمت نمیشه که نبارمت... همیشه کم میارمت، همیشه کم میارمت نمیشه که...
-
چیزهایی هست که دیگر تکرار نمی شوند...
پنجشنبه 23 دیماه سال 1389 05:41
ببیــــن!... چیزهایی هست که دیگر تکرار نمی شوند... تو دیگر ده ساله نمی شوی ... و من دیگر به دبیرستان نمی روم... نـــــگاه کن! ... سالها می گذرد و ما هر روز بی آنکه بدانیم لحظه های تکرار ناپذیر زندگیمان را در تصویرها زندانی می کنیم و آنها را چون گنج درد آور شیرینی در پستوی روزمرگی هایمان .. پنهان می کنیم .. و میگذاریم...