-
از ساعت متنفرم !
یکشنبه 18 تیرماه سال 1391 03:17
از ساعت متنفرم ! این اختراع غریب بشر که مدام ، جای خالی حضورت را به رخ دلتنگی یادم میکشد!!
-
دلتنگی
یکشنبه 18 تیرماه سال 1391 03:16
دلتنگی عین آتش زیر خاکستر است گاهی فکر میکنی تمام شده اما یک دفعه همه ات را آتش میزند . . . . .
-
دلتنگی
یکشنبه 18 تیرماه سال 1391 03:16
دلتنگی عین آتش زیر خاکستر است گاهی فکر میکنی تمام شده اما یک دفعه همه ات را آتش میزند . . . . .
-
خـــُدایـــــا
یکشنبه 18 تیرماه سال 1391 03:13
خـــُدایـــــا .... بـه تــو میسپُــرَمِش..... امّا یه خواهشــــی ازت دارَم..... ! یــه روزی..... یه جـــآیـی..... بغــل یه غـــریبـه... "مســــــــــت مســت" بـــدجـــــــوری یـــآد مَن بندازیـــــــش ! :|
-
مرد
یکشنبه 18 تیرماه سال 1391 03:12
دلم حضور مردانه می خواهد نه اینکه مرد باشد نه ... مـــــردانه باشد حرفش ...
-
هیس...
یکشنبه 18 تیرماه سال 1391 03:07
هیس دیگر هیچ نگو ... هیچ حرفی نزن که دیگر حرفی نمانده برای گفتن!!! من حرفهایت را نمی خواهم دلت را می خواهم ... که آن هم قسمت من نیست سهم دیگری است ...!!!
-
عشق یکطرفه
یکشنبه 18 تیرماه سال 1391 02:57
هر روز این عشق یک طرفه را طی میکنم یک بار هم تو گامی به این سو بردار...نترس جریمه اش با من
-
نگاه کردنم
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 08:28
این خط و این نشان که دلت برای هیچ کس به اندازه من تنگ نخواهد شد. برای نگاه کردنم بوسیدنم خندیدنم برای تمام لحظه هایی که کنارم داشتـــــــــــــی روزی که نیستم دلت، برای همه اینها تنگ خواهد شد..... شک ندارم...
-
بعد از جدا شدنمان
یکشنبه 24 مهرماه سال 1390 04:41
دوره ی نقاهت بعد از جدا شدنمان که گذشت شاید دلم تنگ شد برای صدایت... برای خنده هایت...برای دلخوشیهای کوچکمان...شاید دلم تنگ شد غر بزنم و تو بخندی ...شاید یک بعداز ظهر پاییزی فراموش کردم چه با زندگی ام کردی شاید...شاید فراموش کردم و گریستم برای خاطره های کوچکمان..دل است دیگر ...معلوم نمی کند..
-
راستش را بخواهی
یکشنبه 24 مهرماه سال 1390 04:33
راستش را بخواهی فاجعه ی رفتن تو چیزی را تکان نداد من هنوز هم چای میخورم ... ... ... سیگار می کشم , کار می کنم, قدم میزنم , ... ... ... هستم اما, تلخ تر ... تنهاتر ... بی اعتمادتر..
-
به من قول بده
یکشنبه 24 مهرماه سال 1390 04:32
به من قول بده ودرتمامی سالهای باقیمانده ... تا ابد... مواظب خودت باشی دیگرنیستم که یادآوریت کنم عزیزم .............................. ......................!!
-
طـــعم عشــق نه هوس!
جمعه 22 مهرماه سال 1390 04:08
اامروز تنــــم یــه اغــوش گرم می خواهــــد با طـــعم عشــق نه هوس! امروز لبــانم رطوبــت لبــهایی را می خواهـــد با طعم محبت نه شهوت! امروز گیسوانـــم نوازش دستی را می خواهــد با طعم ناز نه نیـــاز! امروز تنی می خواهم که روحــــم را ارضـــــ ـــا کند نه جســـمم را . .
-
دل
جمعه 22 مهرماه سال 1390 04:00
دلمان که می گیرد تاوان لحظه هاییست که دل می بندیم
-
دلم را شکستی
جمعه 22 مهرماه سال 1390 03:58
دلم را شکستی مهم نیست من به این زخمها عادت دارم دیر یا زود خوب می شوند دلم را شکستی سخت نگیر برای با هم بودن لازم نیست حتما برای من باشی و کنار من گذرت از مقابل چشمانم و صدای خنده ات در گوشم مرا بس است این عشق هرگز از میان نخواهد رفت حتی اکنون که با دیگری هستی
-
احساس خوبی دارم
شنبه 9 مهرماه سال 1390 04:53
احساس خوبی دارم همه چیز درست می شود تو خواهی امد دهان تاریک باد را خواهی دوخت آمدن تو ... ... یعنی پایان رنج ها و تیره روزی ها... آمدن تو یعنی اغاز روزی نو... بلافاصله پس از غروب از وقتی نوشته ای می آیی هواپیماها در قلب من فرود می آیند...
-
لبخندهای زورکی
شنبه 9 مهرماه سال 1390 04:51
این لبخندهای زورکی فقط چروک صورت را زیاد می کند او که می رود نمی فهمد...اما او که بدرقه می کند می داند...کاسه آب معجزه نمی کند
-
ان شب
شنبه 9 مهرماه سال 1390 04:40
وای از نـیمـه شبـی کـه بیـدار شـوم تـو را بـخواهـم و خـودم را در آغـوش دیـگری بیـابم … !
-
شـــانـــــس
شنبه 9 مهرماه سال 1390 01:42
تـــا حـــالا دقــــت کـــردیــــن !؟ شـــانـــــس یــــه بـــار در خــونــه آدمـــو میــــزنـــه , بَـــدشــــانـــســـی دســـتـــش رو از روی زنـــگـــــــ بـــر نـــمیـــداره , بـــدبــَـخـــتـــی هَـــم کـــه کـــلاً کـــلیــد داره
-
دستهایم
شنبه 9 مهرماه سال 1390 01:39
دستهایم بوی اره برقی میداد ذهنم پر از عتیقه های سمسار ندیده من با تمام موش های انسان گریز ، نوستالژی احساسی دارم همین روز ها خودم را لاک میگیرم / وقتی میدانم خلقتم سو تفاهمی بیش نبود
-
چه صادقانه
شنبه 9 مهرماه سال 1390 01:28
چه زیبا گفتم دوستت دارم چه صادقانه پذیرفتی چه فریبنده آغوشم برایت باز شد چه ابلهانه با تو خوش بودم چه کودکانه همه چیزم شدی چه زود به خاطره یک کلمه مرا ترک کردی چه ناجوانمردانه نیازمندت شدم چه حقیرانه واژه غریبه خداحافظی به من آمد چه بیرحمانه من سوختم
-
چه....
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1390 01:05
چه تجارت ناشیانه ای بود آن همه نازی که من از تو خریدم ..
-
اون روزایی
یکشنبه 30 مردادماه سال 1390 10:00
درست اون روزایی که من خیلی ساده و بچگونه فکر می کردم تو تنها کسی هستی که منو دوست داری... و مطمئن بودم اگه یه روز حس کنم دوسم نداری دنیا تموم می شه مثل حالا.... شاید هنوز نفهمیدی که چه طور من رو له کردی... یادم اومد که برام اس ام اس زده بودی: "برای تا ابد ماندن باید رفت: گاهی به قلب کسی ... گاهی از قلب کسی ... من...
-
با هر تلنگری ...
جمعه 28 مردادماه سال 1390 13:11
با هر تلنگری ... غرق می شوم در خاطراتت ... فرو می روم .. و هر نشانه ای مرا پیوند می دهد به تو ... بــرگـــرد ... اینجا کسی منتظر است ...!
-
فاجعه
جمعه 28 مردادماه سال 1390 13:10
حالا که فک میکنم میبینم رفتنت آنقدر ها هم که فکر میکردی فاجعه نیست ...! من به اندازه تمامی آدم های دنیا برای فراموش کردنت انگیزه دارم..
-
شک
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1390 09:06
شک کرده بودم کسی بین ماست ! حالا : یقین دارم من بین دو نفر ایستاده ام ! چقدر تفاوت وجود داشت ; بین واقعیت و طرز فکر من!
-
بچه که بودیم
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1390 09:06
بچه که بودیم وقتی بستنی مان را گاز می زدند قیامت به پا می کردیم ! چه بیهوده بزرگ شدیم ... روحمان را گاز می زنند ......می خندیم ...
-
همیشه
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1390 08:28
همیشه اشک اونایی که به فکرمون هستن رو در میاریم.. و همیشه واسه کسایی که به فکرمون نیستن اشک می ریزیم.. همیشه به کسایی که اصلا به یادمون نیستن فکر می کنیم.. و همیشه کسایی که اصلا فکرشم نمی کنیم به یادمونن
-
دلمون میگیره
سهشنبه 25 مردادماه سال 1390 05:32
چرا وقتی دلمون میگیره به فکر یه آدم جدید نمیافتیم که دوسش داشته باشیم میریم میگردیم تو گذشته هامون یکی رو پیدا میکنیم که یه بار امتحان خودشو بد پس داده ولی بازم همه بدیاشو یادمون میره؟!!
-
اغوش تو
شنبه 22 مردادماه سال 1390 11:20
در آغوش تو که میخوابید ... فرشته اش میخواندی... حالا که در آغوش دیگریست... فاحشه ...؟؟
-
من
شنبه 22 مردادماه سال 1390 10:37
من عاشق بودم به" او" و خائن به" ان" یکی .....او شد دنیای من اونقدر بزرگ که دنیا من بوی" او" گرفت ..من دور شدم اما عاشق "او" ماندم ..."او" امروز حریم عاشقانه ای "من" های زیادی شده .........و گاهی دستی تکان می ده از دور .این قصه تکراری قلب همه "من"...