درست اون روزایی که من خیلی ساده و بچگونه فکر می کردم تو تنها کسی هستی که منو دوست داری...
و مطمئن بودم اگه یه روز حس کنم دوسم نداری دنیا تموم می شه مثل حالا....
شاید هنوز نفهمیدی که چه طور من رو له کردی...
یادم اومد که برام اس ام اس زده بودی:
"برای تا ابد ماندن باید رفت:
گاهی به قلب کسی ...
گاهی از قلب کسی ...
من می خوام از قلبت برم... شایدم رفته باشم ... چون تو بلد نیستی و نمی دونی دوست داشتن چیه ... فکر می کنی همین کلماتیه که شوخی شوخی زیر کامنت ها می نویسی.................................................................................
Nazi
یکشنبه 30 مردادماه سال 1390 ساعت 10:00 ق.ظ
با هر تلنگری ...
غرق می شوم در خاطراتت ...
فرو می روم ..
و هر نشانه ای مرا پیوند می دهد به تو ...
بــرگـــرد ...
اینجا کسی منتظر است ...!
Nazi
جمعه 28 مردادماه سال 1390 ساعت 01:11 ب.ظ
حالا که فک میکنم
میبینم
رفتنت آنقدر ها هم که فکر میکردی فاجعه نیست ...!
من به اندازه تمامی آدم های دنیا برای فراموش کردنت انگیزه دارم..
Nazi
جمعه 28 مردادماه سال 1390 ساعت 01:10 ب.ظ
شک کرده بودم کسی بین ماست !
حالا : یقین دارم من بین دو نفر ایستاده ام !
چقدر تفاوت وجود داشت ;
بین واقعیت و طرز فکر من!
Nazi
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1390 ساعت 09:06 ق.ظ
بچه که بودیم
وقتی بستنی مان را گاز می زدند
قیامت به پا می کردیم !
چه بیهوده بزرگ شدیم ...
روحمان را گاز می زنند
......می خندیم ...
Nazi
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1390 ساعت 09:06 ق.ظ