خیانت

متنهای خاص

خیانت

متنهای خاص

قبول

هرگز حسرتی در هیچ کجای دنیا این چنین یکجا جمع نمی شود که در همین سه واژه کوتاه : او دوستم ندارد ...
دیگر مهم نیست دیگر هیچ چیز مهم نیست روزی امد گفت فقط دوست باشیم بلند گفتم قبول دوستم. چندی بعد گفت تو مال منی فقط مال من ارام تر از قبل گفتم قبول گلم.روزها گذشت پای رقیب که به میان امد گفت نههههه من تو را می خواهم برای تمام زندگی خندیدم و زمزمه کنان گفتم قبول عشقم.اندکی که تنها ماندم امد و گفت نمی خواهم تجردم را ازبین ببری تنهایی را دوست دارم فقط این روزها کنارم باش اهسته اشک ریختم سرم را به علامت رضا تکان دادم....حتی نتوانستم بگویم قبول....بلاخره عاشق بودی یا نه............

ازت متنفرم

پیاده از کنارت گذشتم، گفتی:" چندی خوشگله؟"
سواره از کنارت گذشتم، گفتی:" برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!"

تو ازدواج نکردی و به من گفتی زن گرفتن حماقت است
من ازدواج نکردم و به من گفتی ترشیده
عاشق که شدی مرا به زنجیر انحصارطلبی کشیدی
عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرا بپسندد

من باید لباس هایت را بشویم و اتو بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ
من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم تا به تو بگویند آقای دکتر

وقتی گفتم پوشک بچه را عوض کن، گفتی بچه مال مادر است
وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه مال پدر است.



در صف نان، نوبتم را گرفتی چون صدایت بلندتر بود
در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی چون قدت بلندتر بود
زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا هل دادی و خودت سوار شدی

در تاکسی خودت را به خواب زدی تا سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من
در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی

در سینما نیکی کریمی موقع زایمان فریاد کشید و تو بلند گفتی:"زهرمار!"
در خیابان دعوایت شد و تمام ناسزاهایت، فحش خواهر و مادر بود

در پارک، به خاطر بودن تو نتوانستم پاهایم را دراز کنم
نتوانستم به استادیوم بیایم، چون تو شعارهای آب نکشیده می دادی

من باید پوشیده باشم تا تو دینت را حفظ کنی
مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی!

توی این بازی

توی این بازی که ساختی من همه هستی مو باختم /

 زیر پات گذاشتی آخر عشقی که من از تو ساختم

اگه تو دوستم نداشتی از دلم خبر نداشتی /

 دلت از سنگ شده انگار که منو تنها گذاشتی

می شینم منتظر اینجا تا تو برگردی دوباره /

تا بشینی پای حرفهام بریم تا ماه و ستاره

می دونم میای یه روزی، یه روزی که خیلی دیره /

 یه روزی دل شکسته ام سر ابن کوچه می میره

همیشه کم میارمت

همین که می نویسم و به واژه می کشم تو رو

دوباره بارغم می شینه روی شونه های من

همین که میشکفی مث یه گل میون دفترم

دوباره گرمی لبات، دوباره گونه های من

همین که میری از دلم، قرار آخرم میشی

دوباره زخم می خورم، دوباره باورم میشی

همیشه کم میارمت، همیشه کم میارمت     

نمیشه که نبارمت...

همیشه کم میارمت، همیشه کم میارمت     

نمیشه که نبارمت...

گریه فقط کار منه، تو اشکاتو حروم نکن

به واژه ای نمیرسی، اینجوری پرس و جو نکن

فاصله ها مال منن، تو فاصله نگیر ازم

بمون که باورت بشه، گریه نمیشه سیر ازم

همیشه کم میارمت، همیشه کم میارمت     

نمیشه که نبارمت...

همیشه کم میارمت، همیشه کم میارمت     

نمیشه که نبارمت...

همین که می نویسم و به واژه می کشم تو رو

دوباره بارغم می شینه روی شونه های من

همین که میشکفی مث یه گل میون دفترم

دوباره گرمی لبات، دوباره گونه های من

همین که میری از دلم، قرار آخرم میشی

دوباره زخم می خورم، دوباره باورم میشی

همیشه کم میارمت، همیشه کم میارمت     

نمیشه که نبارمت...

همیشه کم میارمت، همیشه کم میارمت     

نمیشه که نبارمت...

چیزهایی هست که دیگر تکرار نمی شوند...

ببیــــن!...

 

چیزهایی هست که دیگر تکرار نمی شوند...

 

تو دیگر ده ساله نمی شوی ... و من دیگر به دبیرستان نمی روم...

 

نـــــگاه کن! ...

 

سالها می گذرد و ما هر روز بی آنکه بدانیم

 

 لحظه های تکرار ناپذیر زندگیمان را در تصویرها زندانی می کنیم

 

و آنها را چون گنج درد آور شیرینی در پستوی روزمرگی هایمان

 

.. پنهان می کنیم ..

 

و میگذاریم بمانند...

 

بمانند برای شبهای تنهایی...و روزهای دلتنگی...

 

که مرهمی باشند ... نه هیزمی.... که بسوزانند بیشتر...

 

بـــــبین!!!...

 

همیشه چیزهایی هست که تکرار نمی شوند...

 

وچون تکرار نمی شوند....ابدی اند. جایگزین ندارند...

 

و چون تکرار نمی شوند...دردند...رنجند...عزیزند...!!!

 

ببــــــین!

 

ما چگونه زندانی تصویرها وتصور هاییم

 

ما چگونه به دردهای کهنه خو میکنیم!...

 

ما چگونه " تکرار را " زندگی می کنیم!...

 

 

 

پاورقی :   

 

 دلم گرفته بود...

 

 یک نفر مرا به خاطرات برد...

 

یک نفر قصه گفت ..

 

 یک نفر طعنه زد... (شاید!)

 

 دلم بیشتر گرفت