دلم برای روز هایی که کودکی می نامندش تنگ شده هر چند! سخت کوشیدم که بزرگ شوم ولی هنوز هم به بادبادکهایی که در آن سال های بارانی می ساختم فکر می کنم هنوز هم به علف های هرز باغچه فکر می کنم هنوز هم دلم برای زمستان تنگ می شود هنوز هم می توانم عاشق کفش دوزک ها شوم و فکر می کنم که باز هم می شود با این دستهای بی رحم و با این دل سیاهی که دیگر دل نیست روی ایوان کمی گندم پاشید در گوش قاصدک های سرگردان نجوا کرد برای بچه گربه های تنها لالایی خواند فکر می کنم که می شود با این چشم های کور رنگین کمان را دید و به ابرکی ولگرد گفت دلم برایت تنگ شد
یک روز میاد که من و تو ...یک جایی خیلی دور از هم ...شب و روز در آغوش یک غریبه ،
بیقــــرار هم باشیم ... !!!یک روز میاد که من و تو ...یک جایی خیلی دور از هم ...شب و روز در آغوش یک غریبه ،
بیقــــرار هم باشیم ... !!!